ده کوچکی از دهستان چهار فرسخ بخش شهداد شهرستان کرمان، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری شهداد، سر راه مالرو شهداد بکرمان. دارای 15 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی از دهستان چهار فرسخ بخش شهداد شهرستان کرمان، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری شهداد، سر راه مالرو شهداد بکرمان. دارای 15 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان تنکابن واقع در 3500گزی شمال باختر رامسر و 1500گزی جنوب شوسۀ رامسر به رودسر. منطقۀ دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و سکنۀ آن 70 تن است که شیعه اند و به لهجۀگیلکی سخن میگویند. آب آن از رود خانه صفارود تأمین میشود و محصول آن در اراضی توساسان و ذکی محله زراعت برنج است. مختصری چای، ابریشم و مرکبات هم دارد. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، مقیاس. نرده. (فرهنگستان)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان تنکابن واقع در 3500گزی شمال باختر رامسر و 1500گزی جنوب شوسۀ رامسر به رودسر. منطقۀ دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و سکنۀ آن 70 تن است که شیعه اند و به لهجۀگیلکی سخن میگویند. آب آن از رود خانه صفارود تأمین میشود و محصول آن در اراضی توساسان و ذکی محله زراعت برنج است. مختصری چای، ابریشم و مرکبات هم دارد. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، مقیاس. نرده. (فرهنگستان)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 21هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی تخت زنگی. کوهستانی و سردسیر. دارای 167 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 21هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی تخت زنگی. کوهستانی و سردسیر. دارای 167 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ملوپشته بخش نور شهرستان آمل، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری بلده، دارای 340 تن سکنه است، آب آن از چشمه سار تأمین می شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان ملوپشته بخش نور شهرستان آمل، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری بلده، دارای 340 تن سکنه است، آب آن از چشمه سار تأمین می شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف) دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف) دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
بسیار زیاد، فراوان، (فرهنگ فارسی معین)، از سر تا پا، (ازآنندراج)، کوه تاکوه، (ناظم الاطباء)، پشته پشته، تپه تپه، برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند: تلی گشته هر جای چون کوه کوه برش چشمۀ خون ز هر دو گروه، فردوسی، به هر جای بد توده چون کوه کوه ز گردان ایران وتوران گروه، فردوسی، به هم بر فکندندشان کوه کوه ز هر سو به دور ایستاده گروه، فردوسی، نخست لدروه کز روی برج و بارۀ آن چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر، فرخی، خون روان شد همچو سیل از چپ و راست کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست، مولوی، کنم وصف پیلان گردون شکوه که کیف خیالم رسد کوه کوه، یحیی کاشی (از آنندراج)، مگر ابدال چرخ این کوه دیده که بانگش کوه کوه از سر پریده، سالک قزوینی (از آنندراج)
بسیار زیاد، فراوان، (فرهنگ فارسی معین)، از سر تا پا، (ازآنندراج)، کوه تاکوه، (ناظم الاطباء)، پشته پشته، تپه تپه، برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند: تلی گشته هر جای چون کوه کوه برش چشمۀ خون ز هر دو گروه، فردوسی، به هر جای بد توده چون کوه کوه ز گردان ایران وتوران گروه، فردوسی، به هم بر فکندندشان کوه کوه ز هر سو به دور ایستاده گروه، فردوسی، نخست لدروه کز روی برج و بارۀ آن چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر، فرخی، خون روان شد همچو سیل از چپ و راست کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست، مولوی، کنم وصف پیلان گردون شکوه که کیف خیالم رسد کوه کوه، یحیی کاشی (از آنندراج)، مگر ابدال چرخ این کوه دیده که بانگش کوه کوه از سر پریده، سالک قزوینی (از آنندراج)