جدول جو
جدول جو

معنی شونه کوه - جستجوی لغت در جدول جو

شونه کوه
دره ای در بالای علم کوه به ارتفاع ۴۳۲۵در منطقه کلاردشت واقع
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زِ)
ده کوچکی از دهستان چهار فرسخ بخش شهداد شهرستان کرمان، واقع در 16 هزارگزی شمال باختری شهداد، سر راه مالرو شهداد بکرمان. دارای 15 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان تنکابن واقع در 3500گزی شمال باختر رامسر و 1500گزی جنوب شوسۀ رامسر به رودسر. منطقۀ دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و سکنۀ آن 70 تن است که شیعه اند و به لهجۀگیلکی سخن میگویند. آب آن از رود خانه صفارود تأمین میشود و محصول آن در اراضی توساسان و ذکی محله زراعت برنج است. مختصری چای، ابریشم و مرکبات هم دارد. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، مقیاس. نرده. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(لووْرْ)
دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 21هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی تخت زنگی. کوهستانی و سردسیر. دارای 167 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ملوپشته بخش نور شهرستان آمل، واقع در 36هزارگزی شمال خاوری بلده، دارای 340 تن سکنه است، آب آن از چشمه سار تأمین می شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
بسیار زیاد، فراوان، (فرهنگ فارسی معین)، از سر تا پا، (ازآنندراج)، کوه تاکوه، (ناظم الاطباء)، پشته پشته، تپه تپه، برآمدگیها و برجستگی های بسیار بلند:
تلی گشته هر جای چون کوه کوه
برش چشمۀ خون ز هر دو گروه،
فردوسی،
به هر جای بد توده چون کوه کوه
ز گردان ایران وتوران گروه،
فردوسی،
به هم بر فکندندشان کوه کوه
ز هر سو به دور ایستاده گروه،
فردوسی،
نخست لدروه کز روی برج و بارۀ آن
چو کوه کوه فروریخت آهن و مرمر،
فرخی،
خون روان شد همچو سیل از چپ و راست
کوه کوه اندر هوا زین گرد خاست،
مولوی،
کنم وصف پیلان گردون شکوه
که کیف خیالم رسد کوه کوه،
یحیی کاشی (از آنندراج)،
مگر ابدال چرخ این کوه دیده
که بانگش کوه کوه از سر پریده،
سالک قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوه کوه
تصویر کوه کوه
بسیار زیاد، فراوان، از سر تا پا
فرهنگ لغت هوشیار
به چگونگی عبور نخ از داخل شانه (قیوه) در کار یا پارچه باقی
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم اسهالی
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از شل جنبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی